من به ذره ذره ات محتاجم ...!
در دستهای چه کسی اسراف می شوی تو ...؟ اکنون که من به ذره ذره ات محتاجم ...!
آیین جدیدی ست دوست داشتن تو
من به شوق لمس سر انگشتان تو عاشق تمام شکوفه های بهار شده ام آیین جدیدی ست دوست داشتن تو بهار را از دستان خدا ربوده ام !
حتی برای “تو”
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم ... حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم …
سیزده بدر ، روز آرزوهایت باد ...!
نمی دانم آرزویت چیست ! اما برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری و سبزه دلم را به نیت تو و آرزو هایت " هر چه که هست " گره می زنم . سیزده بدر ، روز آرزوهایت باد ...!
نترس بیا ....
نَتَرس بیـــــااینجـــا تاریک نیستاینجـــا جاییست رویایی مخصوص توپشیمان نمیشویبدون ترس در آن قدم بُگذارفقط کمی تَرَک دارد اینجـــا قلبِ من است !
در تو غرقم ....
آنقدر در تـــــــــــو غــرق شـــده ام..که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت میـــکنم!!عشـــــــــــق یعنى همین...
شاید فقط با تو....
نمي دانــمچــرا بيــن ايــن همــه ادم پــيــله کــرده امــ بــه تــوشــايد فــقط با تــوپــروانــه مي شـــومســنـگـيــنــي گـفــتــه هــايــمبــه سـنــگـيــنـي...
حوا ....
به جرم وسوسهچه طعنه ها که نشنیدی حوا پس از تو همه تا توانستند آدم شدند ! ... چه صادقانه حوا بودی ... و چه ریاکارانه آدمیم!
امشب چییزی نمیخواهم...
امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم ! نـه آغـوشـتـ رآ نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ... فقـطـ بـیـآ...
بهم بگو میخوام کمکت کنم.....
خُدايا دَقيقاً داري با زِندِگي مَن چيكار ميكُني؟ بـِگو شايَد بـِتونَم كُمَكِت كُنَم!
نمیدونی چرا زندم...
چشام بستست ولی فکرم یه عمره که نخوابیدهمرورت میکنم هربار بهم حس جنون میدهنفس میکشمو اشکام نشون میدن چقد خستمنمیدونی چرا زندمنمیدونم چرا هستم